کد مطلب:106677 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

نامه 054-به طلحه و زبیر











[صفحه 311]

از جمله نامه های امام (ع به طلحه و زبیر كه توسط عمران بن حصین خزاعی فرستاده است، ابوجعفر اسكافی در كتاب (مقامات) در مناقب امیرالمومنین (ع) ذكر كرده است: (اما بعد، شما با این كه كتمان كرده اید خوب می دانید كه من به سراغ مردم نرفتم، تا این كه آنها به سراغ من آمدند و دست بیعت به سوی من دراز كردند، و شما نیز از جمله افرادی بودید كه به سراغ من آمدید و بیعت كردید. و این مردم با من نه به دلیل تسلط و زور و نه به خاطر ثروت و مال بیعت نكردند. پس اگر شما دو تن با میل و اختیار با من بیعت كرده و پیمان بستید، حال تا زود است از پیمان شكنی برگردید و هر چه زودتر نزد خدا توبه كنید، و اگر از روی بی میلی با من پیمان بستید و در ظاهر اظهار اطاعت كردید اما در پنهان سر نافرمانی داشتید در این صورت راه سرزنش مرا بر خویشتن گشوده اید. به جان خودم قسم شما به بیمناك بودن و پوشیده داشتن عقیده ی خود درباره ی بیعت با من از دیگر مهاجران سزاوارتر نبودید، و نرفتن شما زیر بار بیعت با من پیش از ورودتان در این كار، از پیمان شكنی بعد از اقرار و پذیرش آن آسانتر بود. به گمان شما من عثمان را كشته ام، بنابراین بین من و شما، كسانی از اهل

مدینه كه هم از من و هم از شما فاصله گرفته اند به عنوان گواه هستند، تا هر یك از ما به مقداری كه دخالت در قتل عثمان داشت، محكوم شود. پس ای پیرمردان از این اندیشه تان دست بردارید، زیرا اكنون بزرگترین گرفتاری شما ننگ است، اما در آینده هم گرفتار ننگ خواهید بود و هم گرفتار دوزخ.) خزاعه، قبیله ای از دودمان ازد است، بعضی گفته اند: اسكافی منسوب به روستای بزرگی است كه بین نهروان و بصره بوده است. و كتاب المقامات كتابی است كه شیخ نامبرده در مناقب امیرالمومنین (ع) تصنیف كرده است. امام (ع) در مورد بیعت شكنی طلحه و زبیر با آن حضرت، با دلایل زیر با آنها به استدلال پرداخته است: 1- عبارت: اما بعد... حاضر، كه به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: و هر كه را كه شما آن چنان می شناسید، سزاوار نیست بیعت با او را بشكنید و بر او خروج كنید. و جمله ی: و كتمتما اشاره بر آن است كه طلحه و زبیر پس از شكستن بیعت با امام (ع)، قصد بیعت و آزادی در عمل را در مورد خود و جمع زیادی از مردم، كتمان كردند و وانمود كردند كه امام (ع) آنها را به اجبار وادار بر بیعت با خود كرده است. 2- دلیل دوم: عبارت: و ان كنتما... اقراركما به، است

كه جمله ی شرطیه ی منفصله است و در حقیقت چنین است: عمل شما از دو صورت، بیرون نیست: یا این است كه شما از روی میل و اراده بیعت كرده اید و یا از روی بی میلی و به اجبار. اما اگر صورت اول باشد، همان مورد نظر ماست، و نافرمانی شما را محكوم می كند و باید هر چه زودتر و پیش از آن كه این معصیت در دل شما نفوذ كند به جانب خدا برگردید و توبه كنید. و اما صورت دوم به سه دلیل نادرست و باطل است: 1- لازمه ی این عمل شما دورویی و نفاق است كه شما نسبت به من اظهار فرمانبری و اطاعت كنید و در باطن سر نافرمانی داشته باشید، كه همین خود سبب می شود كه راه اعتراض من به گفتار و رفتار شما باز باشد. 2- شما دو تن نسبت به من از دیگر مهاجران به ترس و تقیه و پنهان داشتن نافرمانی سزاوارتر نبودید، توضیح آن كه طلحه و زبیر نیرومندترین مردم و از دیگران مهمتر بودند، بنابراین دیگر مهاجران به هنگام بیعت، و بعد از آن در بیعت شكنی، برای ترس و تقیه سزاوارتر از آنها بودند. 3- براستی، زیر بار بیعت امام (ع) نرفتن آنها پیش از آن كه دست بیعت دهند، از پیمان شكنی و بیرون رفتن از بیعت بعد از پذیرش آن، آسانتر و قابل قبولتر بود. و این سه بخش از سخنان امام مقدمات صغر

ای قیاس مضمری هستند كه كبرای اولی: هر چه باعث آن شود كه راه اعتراض بر شما باز شود، انجام آن بر شما حرام است و نباید شما مرتكب آن شوید، و كبرای دومی: و هر كس از مهاجران كه در ادعای خود، سزاوارتر از دیگران نباشد، در صورتی كه آنان ادعایی نكرده اند، او نیز نباید مدعی شود. و كبرای سومی چنین است: و هر چه آسانتر و آماده تر برای بهانه و عذر باشد نباید آنها خود را در تنگنا و در موردی قرار دهند كه عذر و بهانه ای ندارند. عبارت: و قد زعمتما انی قتلت عثمان (به گمان شما من عثمان را كشته ام) اشاره به شبهه ی مشهوری است كه آنها در مورد خروج بر امام (ع) داشتند. و عبارت: فبینی... احتمل در حقیقت جواب به شبهه ی مذكور است، یعنی داوری را از مردم مدینه به كسی وا می گذاریم كه هم از كمك به من و هم یاری شما دوری گرفته است، تا بعد هر یك از ما را به مقداری كه گناه و ستم مرتكب شده ایم، به سرزنش و مجازات محكوم كند. آنگاه، پس از این كه امام (ع) حجت را بر آنها تمام كرد، به ایشان دستور داد تا از نظریه نادرست و فاسد خود درباره ی اختیار (نداشتن) در بیعت با امام، برگردند، و آنها را به برگشت از رای فاسدشان با این عبارت تشویق كرد: فان الان... كه

به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای مقدر آن چنین است: ننگ و عار در دنیا ساده تر است از جمع بین ننگ و عار و عذاب و آتش دوزخ در آخرت. و مقصود امام (ع) از ننگ و عار ننگ بهانه جویی است. و كلمه ی الان ظرف منصوب به وسیله كلمه ی اعظم است كه اسم ان می باشد. و ممكن است اسم ان باشد و اعظم مبتدا و (العار) خبر آن، و جمله خبر ان باشد، و ضمیر عاید به اسم ان محذوف است كه تقدیر آن چنین می شود: فان الان اعظم امر كما فیه العار. یعنی زیرا اكنون با وجود ننگ و عار قضیه مهمتر است.


صفحه 311.